دهه چهارم انقلاب و وظایف نخبگان در قبال بیداری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
تمدنی که با رنسانس آغاز شد و علم، سیاست و روش زندگى را از راه و روش دین جدا کرد. تمدنی است که مى خواست به جاى بهشتى که ادیان به انسانها وعده مى دهند، در دنیا برایشان بهشت بسازد - البته دینی که در آن زمان از آن روی گردان بودن کلیسای پر از خرافات بود، دین تحریف شده بود - اما همان گرایش ضد کلیسا به گرایش ضددین تبدیل شده که از نظر آنها مهمترین شاخصه آزادی است اما همین تمدن، امروز بهشت آنان را به جهنم تبدیل کرده است.
دنیای غرب چنان بر طبل عدم کارآمدی دین کوبید که کسی را جرأت بلند کردن پرچم اداره جامعه بر مبنای دین نباشد. اما نه اسلام کلیسای پر از خرافه بود و نه علمای مجاهد و تقوا پیشه اسلام، کشیشان دنیا خواه آن روزگار. لذا با اندک تأملی در تاریخ ایران و اسلام می بینیم پرچم مبارزه و ایستادگی عالمانی که در مقابل این تمدن پوشالی سر خم نکردند بسیار است. لکن بر کسی پوشیده نیست که حاکمان از زمره علمای اسلام نبودن و اختیارات و امکانات حکومتی را خواسته و ناخواسته در خدمت جهانی کردن تمدن دین گریز غرب قرار می دادند.
تمدن غرب با جهت گیری ضد دین، بر پایه ی اومانیسم و انسان گرایی پایه گذاری شد. البته امروز که این تمدن نفسش به شماره افتاده برای منصفین عالم ملموس است که حتی انسان محور هم نیست چرا که اگر اینگونه بود لااقل بخش عظیمی از انسان ها می بایست به لذت و بهجت دنیایی می رسیدند نه آنکه بر سر این سفره تنها صاحبان قدرت و ثروت میهمان باشند و جمعیت آنان به قول جنبش وال استریت بیش از یک درصد نباشد و مابقی را از این تلذذ و رفاه بهره ای نباشد.
در روزگاری که مدرنیته دین ستیز یکه تاز میدان و متفکران آن به دنبال مطرح کردن نظریه پایان تاریخ بودند و به تعبیری دنیا در خواب و تاریکی محض بود نور کلام امام درخشیدن گرفت و مردانی از سرزمین سلمان فارسی قد علم کردن که "تنها دین می تواند دنیا را اداره کند" و این ابتدای بیداری است که دنیای غرب را چنان سنگین آمد که تمام سعی خود در حذف فیزیکی صاحبان این تفکر را به کار گرفتند و بعداز هشت سال جنگ تحمیلی که برای مردم این سرزمین دفاع مقدس بود با خواری و رسوایی عقب نشستند. اما این عقب نشستن نه به معنای دست برداشتن بود بلکه به معنای تغییر رویه بود که باعث تلون دنیای کفر می شد.
دنیای غرب بخوبی می دانست که انقلاب اسلامی، از سنخ انقلاب های گذشته نیست بلکه بیدار شدن مردم از خوابی است که در این چند صد سال اخیر چشم دنیا را بر هم بسته است و از این خواب جماعتی فرعون صفت برای آبادی دنیای خود استفاده می کنند و این بیداری برای آن جماعت که متقاضی خواب انسان ها هستند مطلوب نیست.
از این رو هر روز دست به کاری زدند که رفتار عمومی این انقلاب به جایی سرایت نکند و بهترین راه را در این یافتند که نه تنها کارآمدی انقلاب در دنیا به نمایش در نیاید بلکه انقلاب را ناکارآمد معرفی کنند. لکن از غول رسانه ای غرب که یکی از ابزار اغوای ملت ها بود نیز کاری بر نیامد و با گذشت زمان نه تنها گفتمان انقلاب کهنه نشد بلکه به هر اندازه چهره ی نورانی آن در معرض دید جهان قرار گرفت مردمان را مشتاق خود کرد و بیداری اسلامی گسترش یافت.
با گسترش بیداری اسلامی مسئولیت علما، متفکران و دانشمندان جهان اسلام هم بیشتر شد چرا که باید این بیداری اسلامی را به سمت صحیحی هدایت کنند و به گونه ای حرکت امتداد داشته باشد که به حاکمیت اسلام منتهی شود چرا که نمونه ای از بیداری اسلامی را می توان یافت که حرکت آنها به دلیل عدم هدایت نخبگان جهان اسلام از مسیر اصلی خود منحرف شده باشد و به حاکمیت اسلامی ختم نشده باشد.
از دیگر موضوعاتی که وظیفه علما، متفکران و دانشمندان جهان اسلام را سنگین می کند این است که دشمنان اسلام و امّت اسلامى، امروز در رویارویى خود با این حرکت بزرگ و جوشان، احساس ضعف و زبونی می کنند؛ لذا به کارهاى دیوانهوار دست میزنند. کارهایی از قبیل اهانت به مقدسات و ارزشهای جامعه اسلامی، تلاش برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی، ایجاد فرقه های نوظهور و منحرف، تروریست و عقب مانده نشان دادن مسلمین که نمونه های آن در سالهای اخیر ملموس و مشهود می باشد.
امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانی، چه تصدیق کنیم چه تصدیق نکنیم برای بسیاری از کشور ها که موج بیداری اسلامی به آنجا رسیده است الگو هستیم دنیای غرب نه اینکه می خواهد کشوری بنام ایران را در هم بشکند بلکه می خواهد این الگو بودن را بشکند و اسلام را به شکست برساند و اگر بخواهیم به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنیم باید معرفت دینی را عمق ببخشیم و تولید الگوی پیشرفت اسلامی را موضوع مهم و اساسی انقلاب بدانیم.
نکته قابل توجه این که در مسیر تولید الگوی پیشرفت اسلامی خواسته و ناخواسته بخشی از نخبگان سعی در به کار گیری علوم غربی دارند که نتیجه ای جز رسیدن به همان الگوی غربی را در پی نخواهد داشت والبته به شکلی تلاش می کنند روکشی از دین به آن بکشند و تخصص هایی که خواستگاه آنها همین تمدن به بن بست رسیده غرب است را ترجمه و با آوردن آیات و روایاتی برای تأیید آنها تخصص خود را روان شناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، توسعه ی اسلامی و ... بخوانند.
در نهایت معتقدیم ادبیات انقلاب، ادبیاتی متفاوت با ادبیات روشنفکری و برخی دیگر از گفتمان هاست که خود موضوعی مستقل است و بحث جدا طلب می کند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.