طلبه امروزی

طلبه امروزی

۱۲ مطلب با موضوع «خاطرات طلبه امروزی» ثبت شده است

اما برادرانه نصیحت می کنیم و می دانیم که شما هم آگاهانه می نویسید این ره که شما می روید به ترکستان است مسبب اختلاف نشوید اگر نمی دانید که می دانید این تیتر همان تیتری است که بی بی سی فارسی در صفحه اول خود زده است و شما هم با درشت کردن و رنگی کردن همان تیتر را تکرار کرده اید ما خوشبینانه می گوییم ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریخته اید اما گاهی اوقات هر زمان ماهی را از آب بگیرید تازه است لطفا این ماهی را از آب بگیرید و اجازه ندهید شتر معروف فتنه غره کاروان شما شود

روزنامه آرمان

 

  • رسول ساکی

هنوز 30 ثانیه نگذشته بود که گفتن ایشون وارد مجلس شدند ما هم بلند شدیم تا ایشون روی صندلی  ما بشینن به همین خاطر لب تاب رو  برداشتم و یکی از آقایون هم دسته صندلی رو باز کرد و در گوشه ای گذاشت و دیگری از آیت الله مصباح خواستن که روی صندلی بشینن اما  ایشون به سمت راست درب ورودی حرکت کردن به همین خاطر کسی صندلی رو به اونجا برد اما در انتهای مسجد دقیقا پشت پرده یه صندلی بود  و ایشون روی اون نشستن و  صندلی دوباره به ما برگشت دوباره دسته ی اون رو بهش وصل کردم و لب تاب رو راه اندازی کردیم و حالا برای بار  دیگر جاگیر شدم

  • رسول ساکی

 

آلبوم تصاویر جلسه

بهتر آن است که جلسات اهل بیت (علیهم السلام) محل تئوری پردازی و حل مشکلات جامعه اسلامی باشد به همین خاطر سعی کردیم با یک تیر چند نشان را مورد اصابت قرار دهیم

اول آنکه شب میلام با برکت امام هشتم را جشن بگیریم و عرض ارادتی بنماییم

دوم آنکه بحث چگونگی دفاع از انقلاب را مطرح کنیم تا دانشمندان ارجمند حاضر در جلسه اشکالات را مورد نقد و بررسی قرار دهند

سوم آنکه حقیر قائل به گرفتن جشن تولد برای فرزندانم به صورت مستقل نیستم لذا تولد محمد رضا را با تولد معصوم هم اسمش امام رئوف هم چون سنوات گذشته جشن می گیریم و تولدفاطمه زهرا را با تولد معصوم هم اسمش بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) جشن خواهیم گرفت.

اما مباحث مطرح شده در این جلسه، بحث دفاع از انقلاب بود که در سه سطح ذیل به سمع علمای مجلس رسید و بعد از آن هم با مداحی مداح اهل بیت عصمت و طهارت حجت الاسلام حاج علی جنانی حاضرین در جلسه به فیض کامل رسیدند :

سطح اول: دفاع سیاسی از انقلاب

در این مرحله از دفاع به دلیل مشاهده معجزات عقلانی انقلاب و به وجود آمدن یقین قلبی حرکت ها و اقدامات فقیه پرچمدار را درست می دانیم و از آن دفاع می کنیم و حتی حاضریم در این راه از جان و مال خود هم دریغ نکنیم.

سطح دوم : بازخوانی ادبیات انقلاب

ادبیات انقلاب و مفاهیم ارزشی آن را نظام مفاهیم انقلاب اسلامی می دانیم و با بازخوانی آنها سعی در نهادینه کردن و گفتمان سازی آنها می نماییم.

سطح سوم: به کار گیری ادبیات انقلاب

با توجه به تاسیس و سفارش ادبیات انقلاب از ناحیه ی پرچمدار توحید در عصر غیبت می توان مدعی شد ادبیات انقلاب نیاز روز جامعه اسلامی می باشد به همین جهت نیاز است متنی بر این ادبیات برنامه هایی را طراحی و بکار گیری نمود

از همین جهت یکی از موضوعات مطرح بحث الگوی پیشرفت اسلامی می باشد که بر اساس ادبیات انقلاب نگاهی به آن داشته ایم و تلقی های موجود در جامعه را در سه محور زیر دسته بندی نموده ایم

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

سال 1378 وضعیت مالی خانواده متوسط به بالا بود (لااقل 2 تا کامیون داریم و درآمدی نسبتا مناسب)

تصمیم بر ازدواج دارم آخه کم کم وارد 20 سال میشم اما ابتدا باید امکانات شروع یک زندگی رو فراهم می کردیم که فراهم شد، و اما وسایلی که برای تشکیل خانواده مهیا گردید به قرار زیر است:

1- یک فرش 12 متری و یک فرش 6 متری

2- یک دست رختخواب و مقداری پتو که رسم بود تو پاتختی میاوردن

3- یک اجاق تک شعله و یک بخاری

4- سماور و یک سرویس چینی و مقداری پلاستیک جات و قاشق و چنگال

 5- کمدی که رسم بود و پراز خالی بود

5- در حدود 70 یا 80 جلد کتاب

یک سال بعد یک یخچال 10 فوت آزمایش به صورت قسطی گرفتم که اگه کسی چشمش نزنه هنوزم داره واسمون کار میکنه سال 1384 یه تلویزیون سامسونگ 21 اینچ به صورت قسطی از فروشگاهی در قم خریداری شد که الانم سحر ماه مبارک، برنامه ی ماه خدا رو از همون می بینیم.

مراسم عروسیمون هم یه سفر زیارتی مشهد بود که با اتوبوس ابتدا رفتیم تهران و از اونجا با اتوبوس های بنز بدون کولر به مشهد الرضا رسیدیم.

قصر آبی ما حوض های حرم و پدیده شاندیز هم کبابی سرکوچه که یک یا دو بار ازش کباب گرفتیم، بازار بین المللی و الماس شرقمون هم دیدن بازار رضا بود.

از زیارت که برگشتیم یه مهمونی 70 یا 80 نفره از بین اقوام برگزار کردیم و زندگی به بخواست خدا جاری شد.

 

 

 
  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

با تعدادی از بچه ها دور هم جمع شدیم و سلسله اردو های آسیب شناسی انقلاب رو راه اندازی کردیم. به گمانم همه دنبال انجام یه کاری بودن که نمی دونستن اون کار چیه! همه ای که میگم ۶ نفر طلبه و ۲ نفر دانشجو طلبه بودیم البته اینا پای ثابت کار بودن.

اردو های آسیب شناسی - اگه اشتباه نکنم - ۷ دوره برگزار شد و محل اون هم شاهین شهر اصفهان - که من تشریف نداشتم - تهران و قم بود.

یادمه تو یکی از این دوره ها که تهران رفته بودیم کل بودجه اردو ۱۰ هزار تومن بود ، آقای (الف ک) مسئول تدارکات بود از نون سنگک خالی تا خیار و گوجه تو لیست غذایی اردو وجود داشت.

روزها از سر صبح تا اواخر شب دنبال بزرگان و صاحب نظران می گشتیم و باهاشون جلسه می گرفتیم معمولا بهمون وقت می دادن ، جلسه رو ضبط می کردیم و بعد هم شروع می کردیم به پیاده کردن نوار - تبدیل فایل صوتی به متن - و جزوه هر جلسه رو معمولا خیلی سریع آماده می کردیم.

دقیق یادمه که جلسه با خانوم مکنون تو مسجد برگزار شد واسه پذیرایی چندتا ساندیس گرفتیم اما هر خورطی که آب میوه رو بالا می کشیدیم انگار با چوب ، تو سر مسئول تدارکات میزدیم آخه بنده خدا قرار بود تمام اردو رو با این ۱۰ هزار تومن اداره کنه! 

چند شب تو مسجد مجد خوابیدیم شب دوم ، سوم هیئت امناء به خادم گفتن که بیرونمون کنه بعد هم اواره این کلان شهر ... شدیم.

اگه اشتباه نکنم تو اون دوره با افرادی مثل :

۱- حجـة الاسلام دکتر رهنمایی

۲- حجـة الاسلام دری نجف آبادی

۳- خانم دکتر مکنون

۴- دکتر علیپور و ... جلسه گرفتیم .

میدونید نتیجه این مدل برنامه ها که تقریبا ۲ سال طول کشید چی بود ! این اردو ها و جلسات با صاحب نظران باعث شده بود که

دیدمون نسبت به مسائل کلان باز تر بشه و یه خورده عمیق تر فکر کنیم.

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

سال  ۱۳۷۹ ایران ؛  شهر نسبتا کوچیک خودمون ؛ حوزه علمیه و من طلبه شدم. باید نوع زندگی کردنم با بقیه متفاوت باشه که هست ، آرامش درونیم به شدت افزایش یافته ، به شکلی که تحمل اشتباهات دیگران و گذشتن از حق شخصی خودم واسم خیلی راحته ، در کل زندگی فردی من دچاره یک تحول بزرگ شده و این احساس در من وجود داشت!

دیگه تو مسجد تریبون داشتم و خیلی راحت یقینیات خودم رو می تونستم در غالب کلاس آموزشی، سخنرانی بعداز دعا و هزار بهانه دیگه واسه بچه های هیئت و مسجد بگم و اونها هم گوش کنن- و البته بندگان خدا یه جورایی مجبور بودن گوش بدن و علنی اعتراض نکنن-  این روند ادامه داشت تا جایی که گاهی شب ها دو و حتی سه جلسه هم صحبت می کردم.

نیمه اول از سال دوم طلبگیم بود که احساس کردم طلبگی اون چیزی نبود که می خواستم!!! البته همه ی اون چیزی که می خواستم نبود. بعضی از طلبه ها حتی اونهایی که تو پایه های بالاتر ما و باصطلاح دارای کمالات اخلاقی بالابودن فقط درس می خونند ، درس می خونند و درس می خونند!! و این اون چیزی نبود که باید باشه!

اگه اشتباه نکنم تو یکی از جلسات اخلاق بود که شنیدم اگه طلاب دست به دست هم بدن می تونن یه شهر و حتی کشور رو آباد کنن؛ بهترین حرکت رو تو اون برهه ، انجام فعالیت های مذهبی انقلابی تو خود حوزه علمیه شهر دیدم ، به همین خاطر وارد دفتر تبلیغات حوزه شدم و بعداز یکی دو ماه مسئولیت تبلیغات حوزه علمیه شهر رو به عهده گرفتم.

روزی که این مسئولیت رو به من دادن ، مثه کسی که ریاست دانشگاه آزاد کل کشور رو به عهده گرفته؛ - البته این یه جمله سیاسی نیست - وارد اتاق تبلیغات شدم کفشهام رو آوردم داخل و درب اتاق رو قفل کردم و تقریبا چند ساعتی تو فکر رفتم که تو این جایگاه چه کارهایی میشه انجام داد!!!

با همکاری بعضی از بچه های باانگیزه ، کار رو از پر شور کردن مراسمات مختلف شروع و به سمت راه اندازی یک نشریه ی داخلی حرکت کردیم.؛ نشریه ای که با ارائه مطالب خاص بتونه تو نوع رفتار طلبه های  حوزه علمیه - البته حوزه ای که فقط مقدمات رو اونجا می خوندن - موثر باشه و طلبه ها رو به سمت فعالیت های اجتماعی سوق بده ، اینجا من از نیوتن سبقت گرفتم و سیب دوم هم رو سرم افتاد و

فهمیدم طلبگی نیمی از راه بود و ادامه راه اینجاست.

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

همیشه دنبال این بودم که باید «یه کاری» انجام بدم ، اما نمی دونستم اون کار چیه؟ تو مسجد از تأسیس یه نوار خونه نقلی با ۸ کاست نوار شروع کردم و به کتابخونه ختمش کردم.

 

بعد از اینکه دیدم مردم علاقه ای به کتاب خوندن و نوار گوش دادن نشون نمی دن ، اومدن تبلیغات مسجد رو به دست گرفتم و شروع کردم به انجام کارهای تبلیغاتی. 

همیشه سعی می کردم یه جورایی کارم متفاوت باشه از همون موقع یه نشریه داخلی واسه مسجد راه انداختم و تقریبا تمام توانم رو خرج اون نشریه کردم. بعد از چند ماه که کارم رو ارزیابی کردم دیدم نتونستم اون اثری که باید بوجود بیاد رو به وجود اورده باشم. یعنی بحث و گفتمان اهالی محل که هیچ ، حتی گفتمان نمازگزارای مسجد هم رو موضوع نشریه نبود.

 کار رو تعطیل نکردم اما همچنان ذهنم مشغول بود تا اینکه یه شب از شب های تابستون با یکی از همین بچه های طلبه رفتم حوزه و شب اونجا خوابیدم ساعت ۲ یا ۳ نصف شب که با یه نسیم خنک و صدای مناجات رادیو معارف از خواب بیدار شدم ، در حجره باز و هوا مهتابی بود ، منظره بسیار زیبا و نادری واسه من بود.

 

رفتم تو بالکن نشستم و به حوض وسط حیاط و درختای میوه‌ی اطراف اون خیره شدم. هرازچندگاهی یکی از طلاب که بعضی‌هاشون یه چفیه انداخته بودن روی سرشون می اومدن کنار حوض و خیلی آروم که کسی رو از خواب بیدا نکنن شروع میکردن به وضو گرفتن ، اینجا اون سیبی که روی سر نیوتن افتاد - که البته نمیدونم راست میگن یا دروغ - روی سرم افتاد و احساس کردم گم شده خودم رو پیدا کردم ، دیگه حالم دست خودم نبود. از همون موقع تصمیم گرفتم بیام حوزه و بالاخره اومدم.

 

 

۷۸ - ۷۹ بود که به عنوان یک طلبه صفر کیلومتر وارد حوزه شدم. بعد از اینکه خاطرم جمع شد دیگه طلبه هستم ، بازم دغدغه های ذهنیم شروع شد: 

واقعا این همون «یه کاری بود»  که دنبالش بودم ...

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

معمولا طلبه هایی که میان قم ، بخاطر پول پیش زیادی که دارن خونه هاشون چند پله میره پائین و همین موضوع باعث میشه ایرانسل سرفراز آنتن نده!! - لطفا گیر ندید واسه عوض کردنش آخه خدماتش رو دوست دارم - به همین خاطر چند روزی بود که یکی از بچه ها مدام باهام تماس می گرفت و خودتون میدونید دیگه؛ من طلبه ، پول پیش زیاد ، زیرزمین های قم و آنتن دهی بالا ...

بعد از ۳ - ۴ روز واسم پیغام گذاشت که: با این فرمایش اخیر  "آقا" می خوای چه کار کنی؟۱

با خودم گفتم چه کارمیشه کرد؟ من که نه کشتی دارم نه پولی که باهاش کشتی اجاره کنم! تازه از آخرین کاری هم که انجام دادیم ، چند صد هزار تومنی بدهکاری دارم.

 ۲ روز بعد ؛ واسه یه کاری رفتم شهرستان ، بچه ها شب دعوتم کردن به یک جلسه رسمی تو پارک نزدیک مسجد به ضیافت شام - فلافل حسین آقا -  یکی رفته بود شام جلسه رو بیاره تا شام حاضر شد بچه ها شروع کردن به گزارش کار دادن:

بسم الله الرحمن الرحیم

امام خامنه ای می فرمایند:کار نمادین و درخشان اعزام کاروان دریایی به غزه باید در ده ها شکل و شیوه دیگر ، بارها و بارها تکرار شود. این "باید" معنای امر دارد و....

دیگه هیچ چی نفهمیدم ؛ این بسیجی مخلص که یه "باید" از فرمایش رهبری بیرون آورده و تو این وقت شب داره بال بال میزنه که یه کاری انجام بده ، با اینکه نمیدونه اون کار چیه؟ ولی میدونه باید یه کاری انجام بده ، تو حالت شرمندگی درونی خودم به فکر فرو رفتم! چه کنیم! چه کنیم! و ...

گفتیم حداکثر هدف ما راه اندازی یه کشتی و حداقل اون بازخوانی فرمایشات آقا باشه که از برگزاری دست کم یک جلسه یا همایش شروع میشه.

جلسه رو با حضور تعدادی از نخبگان شهرهای استان شروع کردیم و عنوان اون رو نقطه رهایی ۲ گذاشتیم. درآخر هم با تنظیم یه بیانیه اعلام موجودیت کردیم  و بنا شد تا بعد از امتحانات حوزه و دانشگاه صبر کنیم .

راستش میدونید چیه؟ اگه هیچ کار دیگه ای هم انجام نشه خوشحالم که به یه "باید" آقا بی تفاوت نبودیم و

تونستیم تو همین راستا یه جلسه برگزار کردیم.

 نقطه رهایی۲

http://rahaee2.blogfa.com/

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

قبلام گفتم دغدغه اثر گذاری مطلوب و اسلامی رو داشتیم به همین خاطر از نوارخونه و کتابخونه مسجد شروع کردم تا مسئول فرهنگی و معاونت پایگاه مقاومت و بعد هم اومدم تو حوزه علمیه شهرمون ثبت نام کردم.

تو حوزه با بچه های تبلیغات همکاری رو استارت زدم تا کم کم مسئولیت دفتر تبلیغات حوزه شهرستان رو  به عهده گرفتم. بعد هم یه نشریه داخلی واسه اثر گذاری روی طلاب مبتدی راه انداختیم. بچه ها خوششون اومده بود و می گفتند چه نشریه جالبی!! اما فقط همین؟

این همه زحمت کشیدیم که بهمون بگن چه نشریه جالبی؟ من انتظار اثرگذاری داشتم نه اینکه طلبه های مبتدی تشویقم کنن!

کلا نظرم عوض شد با خودم گفتم باید تو سطحی باشم که بتونم طلبه ها رو از یک موضع بالاتری به سمت فعالیت های اجتماعی سوق بدم. آره درست فهمیدید می خواستم معاونت حوزه رو به دست بگیرم - این جمله رو ندید بگیرید: مدیر باید سطح یک به بالا می بود والا واسه اونجا برنامه ریزی می کردم- کار رو از بایگانی شروع کردم و تو یه شیب ۶ -۷ ماهه معاونت حوزه رو به دست گرفتم.

سعی کردیم بچه ها رو به مدارس و خوابگاه های دانشجویی بفرستیم. خودم هم  واسه نماز ظهر به  ۲خوابگاه و نماز مغرب هم ۱ خوابگاه دخترانه می رفتم نسبتا تو کارم موفق بودم. اما تا کی فقط مسئله شرعی واسه بچه ها بگیم؟! تازه مشکل اصلی ما هم مسئله شرعی نبود ! نه اینکه نباشه اما همش این نبود. با چند تا از طلبه ها و دانشجو های مسجد کنار حوزه یه کار جدید تعریف کردیم ؛

 سیر مطالعات آثار شهید مطهری و اردو های آسیب شناسی

  • رسول ساکی

بسم الله الرحمن الرحیم

حدودا ۱۲ یا ۱۳ سال پیش وقتی دور هم جمع می شدیم و سعی می کردیم ساعتی از اوقات فراغتمون رو خوش بگذرونیم یکی از کارهایی که انجام می دادیم لطیفه گفتن بود.

به همین خاطر خنده دارترین لطیفه ها رو تو اون جمع تعریف می کردم اما به نشانه بی مزه بودن همه سرشون رو می خاروندن ، به هر زحمتی بود فقط تمومش می کردم و آرزو می کردم«ج م» شروع کنه به تعریف کردن لطیفه های بی مزه و خنده دارش ؛ آره بی مزه چون من که تعریف می کردم کسی نمی خندید اما اون که تعریف می کرد بچه ها از شدت خنده غش می کردن وسط اتاق .

 

 

معمولا تو خوشگذرونی ها همه بچه ها هواسشون به «ج م » بود تا جایی که اگه اون ، تو اینجور مجالس نمیومد بقیه هم انگیزه اومدن نداشتن.

 زمانی که می خواستیم یک کار هیئتی و جدی ؛ مثل برپایی نمایشگاه و یا برگزاری یه مجلس داشته باشیم همه حواس ها متوجه «ع ر» می شد دیگه اینجا نه حرف «ج م» رو خیلی جدی می گرفتیم ، نه برنامه ریزی خودمون رو ؛ اینجا همه منتظر بودن که «ع ر» وارد میدون بشه تا یه برنامه حسابی ریخته بشه.

گاهی وقت ها که سعی می کردیم خودمون رو آدم هایی علمی نشون بدیم تو مباحث علمی ، مستند و مستدل بچه ها به دنبال «ح ش» که یه چند سالی بود طلبه شده بود می گشتن و یه جورایی این اینجور جلسات با حضور ایشون رونق داشت.

 

دیگه الان واسه من قطعی شده که نمیشه به زور کسی رو مدیر کاری کرد البته میشه مسئولیت کاری رو به عهده ی کسی انداخت اما نمیشه اون رو مدیر کرد آخه میدونید:

              مدیریت امری واقعیه و حقیقیه.

  • رسول ساکی